“یا حسین (ع)… و ما أدراک ما الحسین (ع)” - روایت دلهای شیدا از سفر عشق

دهم مرداد ماه ۱۴۰۴، روزی که تقویم زندگی بسیاری از ما با عطر کربلا و نور گنبد اباعبدالله (ع) مزین شد. آن دم که در اوج اشتیاق، چشم گشودیم، نه در فضایی آشنا، بلکه در آغوش دنیایی دیگر، غرق در نور و معنویت بودیم. دنیایی که تجلیگاه عشق الهی بود و عطر دلانگیز کرامت و معنویت، مشام جانمان را پر کرده بود. اشک شوق، بیاختیار از چشمانمان سرازیر شد؛ چرا که باورمان نمیشد این رویای شیرین و پر از ارادت، به حقیقت پیوسته باشد. قرار بود قدم در حریم امن و پر از نور امام حسین (ع) بگذاریم، و این شوق، همچون بالی نامرئی، ما را تا اوج آسمانها پرواز میداد.
“نخستین لحظاتی بود که چشمانم را گشودم، و به دنیایی قدم نهادم که سرتاسر نور بود و معنویت، تجلیگاه عشق. اشک شوق، بیامان از دیدگانم جاری بود، زیرا باور نمیکردم که تقدیر چنین زیبا، مرا به آستان حرم امام حسین (ع) دعوت کرده است. شور و شعف، همچون همسفری همیشگی، ما را همراهی میکرد…”
مسیر سفر، با وجود سختیهایش، هر گامی که برمیداشتیم، با نور و یاد گنبد طلایی و نورانی امام حسین (ع) دلگرمتر میشدیم. دشواریهای راه، در مقابل عظمت مقصد، رنگ میباختند. هرچه به مقصد نزدیکتر میشدیم، اشتیاقمان فزونی میگرفت. و آن لحظه که چشمانمان به گنبد آشنا افتاد، گویی تمام خستگیها و رنجهای مسیر، در دریای کرامت او غرق شد و از تنمان پر کشید. همدلی و همراهی که بین بچهها در این سفر موج میزد، فضایی معنوی و روحانی خلق کرده بود که توصیف آن فراتر از کلمات است؛ فضایی که جز با حضور در آن، درک نمیشد.
این سفر پرفیض، به لطف وجود و همت جناب آقای مهندس عرب، مدیریت محترم بیمارستان، و همچنین ریاست گرانقدر بیمارستان، جناب آقای دکتر طیبی، میسر شد. ایشان که به فکر روح و معنویت کارکنان خود نیز هستند، آرزوی بسیاری از ما را برآورده ساختند.
کامنت